« روز تاسوعاء »
آنچه از
اخبار و روایات مستفاد میشود این است که، در مثل امروزی عرصه به اهل بیت
رسالت (علیهم السلام) خیلی تنگ و امر بسیار
سخت شده و دشمن اجتماع کرده و از هر طرف حضرت امام
حسین(علیه السلام) و
اصحاب او را محاصره نموده اند.چنانچه در خبر عبدالملک که در وقایع عاشوراء مذکور
خواهد شد،انشاءالله تعالی.منقول است که حضرت امام
صادق(علیه السلام)
فرمود « تاسوعاء یوم
حوصرفیه الحسین(علیه السلام) و اصحابه بکربلاء و اجتمع علیهم
خیل اهل الشام و انا خوا علیه » تاسوعاء
روزی است که حضرت امام حسین(علیه
السلام) و اصحاب او را در کربلاء
محاصره کردند یعنی دیگر واردی و صادری و نقل
آذوقه از جانبی مقدور نشده و از هر طرف راه چاره و طرق نجات مسدود شده و لشکر اهل
شام بر حضرت امام حسین(علیه السلام) اجتماع کرده رحل اقامت انداخته اند.چون
این حکم میشوم از طرف شام و یزید ملعون بود.لذا منصوب بدانجا شده و گرنه لشکری از
شام برنیامده و این کلام منافی آن روایت نخواهد بود که لشکر
کربلاء کلهم از اهل کوفه بودند.
« و فرح ابن
مرجانه و عمربن سعد ... »و پسر مرجانه و عمربن سعد به سبب
توافر خیل و تواتر لشکر فرحناک شدند و حضرت امام
حسین(علیه السلام) و
اصحاب آنحضرت را ضعیف شمردند و یقین کردند که دیگر بر حضرت
امام حسین(علیه السلام)
ناصر و معینی از عراق نخواهد آمد.پدرم به قربان این ضعیف و غریب.
« شدت
عطش اهل بیت(علیهم السلام) در روز تاسوعاء»
از مصایب مخصوصه امروز یکی مسئله محاصره بود که مذکور شد و دیگر شدت
عطش اهل بیت رسالت(علیهم
السلام) زیرا که در روز هشتم باز بواسطه حفر چاه و نبع ماء قدری آب
تدارک کردند اما روز تاسوعاء ظروف آب تمام شد و علامت
تشنگی و آثار عطش در وجنات اهل حرم هویدا گردید چنانکه
مرحوم فاضل دربندی در اسرارالشهادة گوید که شیخ اجل ابن نما(علیه الرحمة) از حضرت سکینه بنت
الحسین(علیه السلام)
روایت کرد که گفته « عزما ئنا فی التاسع من
المحرم .. » در روز نهم محرم آب در خیام حرم نایاب شد و عطش بر ما غالب گردید ، ظرفها خالی و مشکها خشکیده شد وقت
غروب عطش بر من و دختران حرم مستولی
شد.
« فقمت الی عمتی زینب(سلام
الله علیها) ... »پس برخاسته و به خیمه عمه ام حضرت
زینب(سلام الله علیها)
رفتم که از عطش خود خبر بدهم ، شاید او از برای ما آبی
ذخیره بنماید.
« فوجدتها فی خیمتها و فی حجرها اخی الرضیع
... »دیدم در خیمه
نشسته و برادر شیرخواره ام را در آغوش گرفته ، گاهی برمیخیزد و گاهی مینشیند و
علی اصغر(علیه
السلام) مثل ماهی در میان آب دست و پا میزند و صرخه میکند و عمه ام
گوید « صبرا صبرا یابن اخی ... » صبر
کن صبر کن ای پسر برادرم و چطور صبر خواهی کرد و حال آنکه تو را در همچون حالت
مشؤمه هستی گران است بر عمه تو که بشنود صرخه تو را و نتواند نفعی به تو
برساند.
حضرت سکینه بنت
الحسین(علیه
السلام) گوید از ناله برادرم گریستم عمه
ام فرمود سکینه است عرضکردم آری.فرمود چرا گریستی گفتم به حال برادر شیرخوارم دیگر
از عطش خود خبر ندادم که مبادا سبب مزید غم او باشد بعد
گفتم عمه جان کاش بفرستی به خیام اصحاب شاید نزد ایشان آبی پیدا شود.پس برخاست و
برادر شیرخواره ام در آغوش وی آمد به خیام عموهایم، آبی پیدا نشد و برگشت و جمعی از
اطفال عقب او افتادند که شاید آبی پیدا بشود و چون مأیوس شد بسوی خیمه خود برگشت
قریب بیست نفر دختر و پسر با او بودند «
فاخذت بالعویل فنحن نتصارخه بالقرب منها » و شروع کرد به ناله ما هم با وی
صرخه میزدیم. (?)
(?) کتاب وقایع الایّام در احوال محرّم الحرام، ص ???-???
.
(?) کتاب وقایع الایّام در احوال محرّم الحرام، ص
???-???.